اي بی وفای سنگدل قدرناشناس!

ساخت وبلاگ
اي بی وفای سنگدل قدرناشناس!
از من همین که دست کشیدی تو را سپاس

با من که آسمان تو بودم روا نبود
چون ابر هر دقیقه درآیی به یک لباس

آیینه ای به دست تو دادم که بنگری
خود را در این جهان پر از حیرت و هراس

پنداشتی مجسمه سنگ و یخ یکی ست؟
کو آفتاب تا بشوی فارغ از قیاس

دنیا دو روز بیش نبود و عجب گذشت!
روزی به امر کردن و روزی به التماس

مگذار ما هم ای دل بی زار و بی قرار
چون خلق بی ملاحظه باشیم و بی حواس

كاش مي شد عشق را تفسير كرد...
ما را در سایت كاش مي شد عشق را تفسير كرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : www0 بازدید : 268 تاريخ : چهارشنبه 10 بهمن 1397 ساعت: 12:37